جدول جو
جدول جو

معنی ابن مطلب - جستجوی لغت در جدول جو

ابن مطلب(اِ نُ مُطْ طَ لِ)
هبه الله بن محمد بن مطلب، ملقب به ولی الدوله. وزیر خلیفه المستظهر باﷲ. او به سال 499 ه. ق. پس از وفات زعیم الرؤسا ابن جهیر مقام وزارت یافت لکن سپس سلطان محمد بن ملکشاه از اصفهان بخلیفه نامه کرد و عزل او درخواست. و خلیفه کرهاً او را معاف کرد و ابن مطلب بدربار سلطان محمد شد و از آن پس که خوشنودی خاطر سلطان حاصل کرد، خلیفه بار دیگر او را بوزارت برداشت لکن پس از چندی خلیفه بر وی خشم گرفت و او باصفهان گریخت. گویند ابن مطلب مذهب شیعه داشت و بهانۀ محمد بن ملکشاه در تقاضای عزل وی همین امر بود. و ابن الطقطقی را در کتاب الفخری از او حکایتی است. رجوع بدانجا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ نِ مَ لَ)
تهانوی آرد: نزد بلغاء آن است که شاعر یا نثرنگار پس از تمهید مقدمه، شروع بذکر غرض و منظور کند. مانند: ایاک نعبد، و ایاک نستعین. اهدنا... (قرآن 3/1و4). و این موضوع نزدیک به حسن تخلص باشد چنانچه در ’اتقان’ گفته است. و نیز قریب به آن است حسن طلب. و در ’جامع الصنایع’ آرد: حسن طلب آن است که چون چیزی طلب کند، بطریقی طلب کند که به ادب نزدیک بود و با ایهام و لطیفه دلاویز گردد. مانند:
چه حاجتست که مطلوب در میان آرم
زروشنی چو ضمیر تو غیب دان آمد.
و نیز:
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آنجا چه حاجت است.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ لُب ب)
ابوسعید فرج بن قاسم بن احمد تغلبی اندلسی. از مشاهیر علما و شعرای آنجا. مولد او در 701 ه. ق. بغرناطه و وفات در 782. وی در مدرسه نصریه تدریس میکرد و او را فتاوی مشهوره است و پاره ای تصانیف و اشعاری لطیف دارد. و از اوست:
خذوا للهوی من قلبی الیوم ما ابقی
فما زال قلبی کله للهوی رقاً
دعواالقلب یصلی فی لظی الوجد ناره
فنار الهوی الکبری و قلبی هو الاشقی.
و این اقتباسی لطیف است از قرآن کریم.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ طَیْ یِ)
ابوالفرج عبدالله. حکیم و طبیبی مشهور، معاصر ابوعلی بن سینا. از اطبای بیمارستان عضدی بغداد. او صحبت ابن بطلان و چند طبیب مشهور دیگر درک کرده و ابوعلی تألیفات طبی او را تحسین میکرده لکن به کتب فلسفی او وقعی نمی نهاده است. او را با ابن سیناو ابن هیثم مکاتباتی است و تا سال 435 ه. ق. حیات داشته است. وی صاحب تصنیفات بسیار است و در سهولت تألیف بمرتبتی بوده که غالباً املا میکرده و کتبه مینوشته اند. بیشتر تألیفات او شروحی است بر تصانیف قدما و هم او را کتبی است که خود ماتن آن است. ازجملۀ شروح طبی اوست: شرحی بر ابیذیمیا و فصول ابقراط. الستهعشر جالینوس. وظائف الاعضاء جالینوس. مسائل حنین. نیز او راست: خلاصۀ ستهعشر جالینوس که آنرا ثمار الستهعشر نامیده است. شروح فلسفی او عبارت است از: شرح مقولات. شرح العباره و انالوطیقای اول و ثانی و طوبیقا و ریطوریقا و بئوطیقا و کتاب الحیوان ارسطو و نیز شرحی بر ایساغوجی فرفوریوس. و ابن عبری گوید کتب ارسطو و نیز تورات را او به عربی نقل کرده است. و کتبی که خود ماتن است: مقاله فی القوی الطبیعیه. مقاله فی الشراب. تعالیق فی العین. مقاله ای در علت مستفرغ بودن اخلاط جز خون. کتاب النکت و الثمار الطبیه و الفلسفیه
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
جنسی از خرما. (مهذب الاسماء). نوعی از رطب بغایت نیکو
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ خَ طَ)
نام کافری که بیوم الفتح به استار کعبه آویخت تا او را از کشتن امان باشد و رسول صلوات اﷲعلیه امر بقتل او فرمود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ)
شهاب الدین احمد بن محمد بن علی بن احمد بن یوسف بن حسین بن یوسف حصکفی. جدّ وی احمد بن یوسف معروف به منلا حاجی از مردم آذربایجان و قاضی القضاه تبریز و از فضلای عهد خویش و صاحب شروح و حواشی و قیود عدیده است. فرزندان و اعقاب او به حلب هجرت کردند و چند تن از آنان در فضل و ادب مشهورند، و صاحب ترجمه معروفترین افراد این خاندان است. او مدتی در حلب نزد پدر خود و ابن الحنبلی مصنف تاریخ حلب تحصیل علم و ادب کرد و سفری با پدربقسطنطنیه شد و از این سفر سفرنامه ای کرد موسوم به الروضهالوردیه فی الرحله الرومیه و پس به دمشق رفت ونزد نورالدین نسفی و محب الدین تبریزی و ابوالفتوح شبستری بتکمیل علوم خویش پرداخت سپس تدریس مدرسه بلاطیۀ حلب بدو گذاشتند. او راست: شرحی بر کتاب مغنی اللبیب ابن هشام و شکوی الدمع المراق من سهم العراق. عقود الجمان فی وصف نبذه من الغلمان. رساله طالبه الوصال من مقام ذلک الغزال. و اشعاری نیز به زبان عرب دارد و او را مردم قریۀ باتشا در سال 1003 هجری قمری بکشتند. پسر او شمس الدین محمد کتابی در تاریخ حلب داردو پسر دیگرش ابراهیم درر و غرر را بنظم آورده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ لِ)
جمال الدین ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالله بن مالک طائی جیانی اندلسی. در حدود سال 600 ه. ق. در جیان متولد شد و در 12 شعبان 672 به دمشق درگذشت. او از نحویین معروف عرب است که در شهرت با سیبویه برابری میکند. علم نحو را ابتدا در اندلس آموخته و پس از آن در مشرق کامل کرد. وی شاگرد ابن حاجب و شلوبین و ابوالبقا و دیگران بود و در حلب شروع بتدریس نحو کرد و در مسجد عادلیه امامت یافت، پس از آن در حماه و دمشق تدریس کرد ودر این شهر بدرود زندگی گفت. ابن مالک کتب بسیاری بنظم و نثر دارد، از همه معروفتر کتاب ألفیّه است در هزار بیت رجز و این خلاصه ای از منظومۀ مفصل دیگر اوست موسوم به الکافیهالشافیه در 2000 تا 2757 بیت. شرح و حواشی و تلخیصات الفیّه بسیار است، از آن جمله است شرح پسر او بدرالدین و شرح ابن عقیل و جلال الدین سیوطی. و دو ساسی مستشرق فرانسوی آنرا به زبان فرانسه شرح و منتشر کرده است. دیگر از تألیفات او بنظم، لامیات الافعال است در 114 بیت در علم صرف و تحفهالمودودفی المقصور و الممدود در 162 بیت و آن با شرح مختصری از تاریخ حیات او در قاهره به طبع رسیده. کتاب الاعلام فی مثلث الکلام و آن نیز رجز است (چاپ قاهره). و الاعتداد فی الفرق بین الزای و الضاد در 62 بیت. منظومه در 49 بیت متضمن افعال ثلاثی معتل (و آن با المزهر در یک مجلد به طبع رسیده). و از تصنیفات نثر او عمدهالحافظ و عده اللافظ با شرح آن ایجازالتعریف فی علم التصریف. کتاب العروض. شواهد التوضیح و التصحیح لمشکلات الجامع الصحیح. کتاب الألفاظالمختلفه در مترادفات
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ثَ لَ)
او راست کتاب تفسیرالقرآن. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
از فقها و روات مذهب مالک. او را تعلیقاتی است. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مَ)
ابوالعباس احمد بن الامیر یوسف سیف الدین علی بن احمد بن ابی الهیجابن عبدالله بن ابی الخلیل یا عبدالخلیل بن مرزبان الهکاری، المعروف به ابن مشطوب، الملقب بعمادالدین. و مشطوب لقب پدر اوست. مولد او به سال 575 ه. ق. احمد امیری کبیر و صاحب جاه و منزلتی بسیار نزد ملوک بود و خود یکی از آنان بشمار می آمد، بلندهمت، عزیزالجود، واسعالکرم، شجاع، ابی ّالنفس و سلاطین وقت از او بیمناک بودندو وقایع خروج او بر آنان مشهور است آنگاه که پدر اویکی از امرای دولت صلاحیه که اقطاع نابلس او را بود درگذشت سلطان صلاح الدین نابلس را به پسر او عمادالدین باقطاع داد لکن ثلث ارتفاعات نابلس را بمصارف بیت المقدس تعیین کرد. و جد احمد مکنی به ابوالهیجا صاحب عمادیه و قلاع چند از بلاد هکاریه بود و احمد صاحب ترجمه تا وقعۀ دمیاط بعمل باقی بود و آنگاه از دیار مصریه بیرون شد و در ربیعالاّخر 617 به تل ّ یعفور قلعۀ میان موصل و سنجار محاصره شد و امیر بدرالدین لؤلؤبا مراسلات او را بفریفت و بموصل خواند و او بدانجا شد و مدتی قلیل ببود و سپس او را بگرفتند و بملک اشرف مظفرالدین موسی بن ملک العادل فرستادند و ملک اشرف او را در قلعۀ حران بند کرد و در زندان بر او سخت گرفت تا در شهر ربیعالاّخر 619 در حبس بمرد و دختر او بدروازۀ راس عین قبه ای کرد و جسد او از حران بیاورد و در آنجا بخاک سپرد. (نقل باختصار از ابن خلکان)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
ابوعبدالله محمد بن حجاج بن ابراهیم حضرمی اشبیلی اندلسی. از مشایخ صوفیه. او به سال 707 ه. ق. در نودواندسالگی به مکه درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ عَلْ لِ)
ابوالغنایم محمد بن علی بن فارس واسطی هرثی، ملقب به نجم الدین. شاعر عرب. اشعار او بلطف و رقت معروف است و بیشتر در عشق و غزل می سروده و چون غالباً اندوهناک و حزین است در مجالس سماع صوفیه خوانده میشد و وعاظ به آن استشهاد میکردند. او با ابن تعاویذی معاصر است. ابن معلم در هرث، ده فرسخی واسط، مسقطالرأس خویش، به سال 592 ه. ق. درگذشته است. مولد او در سنۀ 501 بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ لِ)
ظهیرالدین ابواسحاق ابراهیم بن نورالدین علی بن عبدالعالی عاملی میسی فقیه، شیعی، از علمای دولت شاه طهماسب صفوی. او بحسن خط معروف به وده است و فرزند او عبدالکریم و نبۀ اوشیخ لطف الله متوفی به 1032 هجری قمری هر یک از علمای معروف به ودند و شیخ لطف الله همان است که شاه عباس کبیر برای او مسجد معروف را در میدان شاه اصفهان بنا کرد، بعضی گویند نمس
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ لَ)
ابوعلی محمد بن علی بن حسین بن مقله. مولد او در سال 272 هجری قمری به بغداد. او به بادی امر در بعض دواوین خدمت میکرد و راتبۀوی شش دینار بود در ماه. و هم عامل خراج بخشی از فارس بود و سپس بخدمت ابی الحسن بن الفرات پیوست و ابوالحسن او را برکشید تا حال او عظیم نیکو شد و مالی بسیار اندوخت. و با این همه عاقبت وحشت و کدورتی میان او و ابن فرات پدید شد و ابن مقله احسان او کفران کرد و در جملۀ دشمنان وی درآمد تا آنگاه که ابن فرات عزل و دستگیر گشت و چون بار دیگر ابن فرات منصب وزارت یافت ابن مقله را بگرفت و بصدهزار دینار مصادره کرد. در سال 316 مقتدر خلیفه ابن مقله را به وزارت برگزید و تا 318 در این مقام ببود آنگاه معزول و محبوس گردید و پس از تطورات و تحولاتی چند به وزارت راضی خلیفه منصوب گشت و دشمنان او نزد خلیفه سعایتها کردند تا خلیفه دست راست او را بریدن فرمود و مدتی دست بریده به زندان بماند و خلیفه همان روز از کرده پشیمان شد و ثابت را امر داد تا بزندان شود و موضع بریدگی علاج کند و ثابت جراحت را معالجه کرد و او به ثابت گفت دستی را که خدمت سه خلیفه کرد و دو بار تمام قرآن بنوشت چون دست دزدان ببریدند و به بیت ذیل تمثل جست:
اذا ما مات بعضک فابک بعضا
فبعض الشی ٔمن بعض قریب.
و گویند بزندان قلم بر ساعد راست استوار کرده مینوشت و از عجایب آنکه از محبس با خلیفه مکاتبه میکرد و نیز منصب وزارت میخواست و میگفت قطع ید مانع تکفل این مقام نیست و از جمله اشعار او در حنین بر دست بریده بیت ذیل است:
لیس بعدالیمین لذه عیش
یا حیاتی بانت یمینی فبینی.
و محمد بن یاقوت و ابن رائق دو دشمن قوی او بودند که نکبات او را سبب شدند. ابن مقله مخترع خط ثلث و توقیع و نسخ و ریحان و رقاع و محقق است و ابن بواب در خط متابعت او کرده است. ابن مقله چون مثل اعلی و صنم عقلی خوشنویسی و حسن خط است چنانکه شاعری عرب خط او را با فصاحت سحبان و حکمت لقمان و زهد ابن ادهم ردیف آورده و شعرای فارسی نیز بحسن خط او مثل زدند:
کاش ابن مقله بودی در حیات
تا بمالیدی خطش بر مقلتین.
سعدی.
مردم چشم ابن مقله وقت
بندۀ آن خط چو عنبر شد.
کمال اسماعیل.
چنان خطی که اگر ابن مقله زنده شود
تراشۀ قلم او بمقله بردارد.
وفات او بزندان در سال 328 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
ابن مطلب برقی. محدث بود. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابن ملک
تصویر ابن ملک
شاهزاد
فرهنگ لغت هوشیار